اعتیاد به مواد، یک اختلال روانی مزمن است که میتواند شامل مصرف الکل، نیکوتین، مخدرها، محرکها و… باشد. طبق آمار جهانی در سال 2017، شیوع مصرف بالای الکل در بین جمعیت بزرگسالان 18.4٪، استعمال روزانه دخانیات 15.2٪ و میزان مصرف مخدرها بین 0.35 تا 3.8٪ است. “ولع مصرف” که به عنوان یک تمایل شدید و غیرقابل کنترل برای مصرف ماده تعریف میشود، یکی از ویژگیهای کلیدی اعتیاد به مواد است که به عنوان یکی از مهمترین عوامل بازگشت به مصرف دوباره شناخته شده است.
شواهد گوناگون نشان میدهند که اعتیاد به مواد یک اختلال در سیستم دوپامینرژیک یا سیستم پاداش مغز است، که در یک حالت هیپودوپامینرژیک (کاهش دوپامین) در مسیر دوپامینی مزولیمبیک رخ میهد. درواقع، مطالعات انجامشده با استفاده از توموگرافی انتشار پوزیترون (PET) نشان دادهاند که در افراد مبتلا به اعتیاد، گیرندههای D2 کمتری در جسم مخطط مغز وجود دارد، همچنین آزادسازی دوپامین نیز در این افراد کاهش یافته است.
علاوه بر فرضیهی کمبود دوپامین، اعتیاد به مواد به عنوان یک اختلال عملکرد در قشر پیشانی مغز (PFC) توصیف شده است. شبکه پشتی قشر پیشانی، که شامل قسمتهای پشتی-جانبی (DLPFC) و قشر کمربندی پشتی-قدامی (dACC) میشود، وظیفهی کنترل عملکرد اجرایی از جمله تصمیمگیری و خودکنترلی را برعهده دارند، درحالی که شبکه شکمی پیشانی که شامل قسمت میانی قشر پیشپیشانی (MPFC)، قشر اوربیتوفرنتال (OFC) و قشر کمربندی شکمی-قدامی (vACC) میشود، در برانگیختگی و پردازش هیجانات نقش دارد. بنابراین، عدم تعادل در عملکرد این دو سیستم(پرکاری سیستم پردازش هیجانات /کمکاری سیستم عملکرد اجرایی) بهعنوان علت اصلی اعتیاد به مواد مطرح شده است. در واقع، اتصالات شبکه قشر پیشانی مغز با ولع مصرف مرتبط شده است که به مصرف مجدد مواد منجر میشود.
فرض شده است که DLPFC سمت چپ انگیزهی مبتنی بر پاداش را پردازش میکند، در حالی که DLPFC سمت راست بیشتر در رفتارهای مرتبط با ترک مصرف و خودکنترلی نقش دارد. در واقع، یک ناهمسانی نیمکرهای بین قدرت فرکانس DLPFC سمت چپ و راست، که با استفاده از EEG اندازهگیری شده است، در بیماران مبتلا به اعتیاد مشاهده شده است.
استفاده از تحریک مغناطیسی فراجمجمهای مکرر (rTMS)، از جمله تحریک theta burst یا انفجار تتا (TBS) و تحریک عمقی (deepTMS)، به عنوان یک درمان امیدبخش برای اعتیاد به وجود آمده است که دلیل آن، توانایی این روش در مهار وسوسهی مصرف است. rTMS از یک میدان مغناطیسی متغیر استفاده میکند، که از طریق قراردادن یک کویل بر روی سر، جریان را در یک نقطهی خاص از قشر مغز اعمال میکند. ماهیت تکرارشونده پالسهای اعمال شده، شبکههای عصبی را فعال میکند و میتواند به اثرات تحریکی یا مهاری در یک منطقهی خاص از مغز منجر شود.
استفاده از پروتکل تحریکی rTMS در نواحی خاصی از مغز، نتایج امیدبخشی در کاهش مصرف مواد و ولع ناشی از ترک مواد نشان داده است. این نتایج ممکن است ناشی از آزادسازی دوپامین و یا فعالسازی سیستم عملکرد اجرایی که در نواحی تحت تأثیر تحریک قرار دارند، باشد.
بهطور کلی مرور پژوهشهای انجامشده در زمینهی تأثیر TMS بر ولع مصرف مواد، نتایج مثبت و امیدبخشی را نشان داده است که با تکیه بر آن میتوان TMS را در پروتکلهای درمانی اعتیاد جا داد و از نتایج سودبخش آن بهره برد. نکتهی مورد اهمیت توجه به تعداد جلسات مورد نیاز، اختلالات روانپزشکی همراه در بیماران و انتخاب نواحی مناسب برای اعمال تحریک است که با درنظرگرفتن تمامی این عوامل، میتوان نتایج سودمند TMS بر ولع مصرف مواد را به حداکثر رساند.
دانشجوی کارشناسی ارشد علوم شناختی - دانشگاه تهران
- اثرات RTMS بر مصرف مواد مخدر در بیماران مبتلا به وابستگی مواد - ژانویه 29, 2024
Lida aliyari
(لیدا علی یاری) دانشجوی کارشناسی ارشد علوم شناختی - دانشگاه تهران